معنی موکت وطنی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
موکت. [م ُ وَک ْ ک ِ] (ع ص) موکب.خرمای به پختگی نزدیک شده. بسر موکت، بسره موکت، غوره ٔ خرمای خجکهای سیاه برآورده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرما که رنگ پختگی پدید آید در وی و نکته های سیاه برآورد. (آنندراج). رجوع به مُوَکّب شود.
موکت. [م ُ ک ِ] (فرانسوی، اِ) نوعی فرش کرک دار و پشمی یا از الیافی پشم گونه.
وطنی
وطنی. [وَ طَ] (ص نسبی) منسوب به وطن. (ناظم الاطباء). ساخته و پرداخته ٔ وطن. || هر نوع پارچه ٔ بافت وطن. مقابل خارجی که در خارج از کشور بافند و آرند. پارچه ٔ معین از بافته های وطن. || درباره ٔ وطن. وطنیه.
- اشعار (قصاید) وطنی (وطنیه)، که در آن از وطن پرستی و حب وطن و وظیفه ٔ دفاع از آن سخن رود، مانند وطنیه های عارف و بهار و غیره.
بی وطنی
بی وطنی. [وَ طَ] (حامص مرکب) صفت بی وطن. آوارگی.
فرهنگ عمید
نوعی فرش که از الیاف مصنوعی بافته میشود،
مترادف و متضاد زبان فارسی
کفپوش، فرشینه، زیلوی ماشینی
فرهنگ معین
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
541